مکتبهای ادبی - رمانتیسم
نهضت رمانتیسم زائیده تمدن صنعتی و پیشرفت طبقه متوسط در سده نوزدهم است. زیرا توده پیشرفته سده نوزده اروپا دیگر نمیتوانست سنتهای ملوکالطوایفی ( فئودالیسم ) و کلاسیسیسم را گردن نهد. از این رو به نویسندگان و هنرمندانی نیاز داشت که به دلخواه خویشتن و پندارهای بیبندوبار خود خامه بدست گیرند، بنابراین شایسته است رمانتیسم را یک مکتب انقلابی و ناقض سنتهای کلاسیسیسم دانست.
این نهضت از میانههای سده هجده اوج گرفت و بالا رفت، تا جائیکه اواخر این سده و سرتاسر سده نوزده، جهان هنر و ادب و اندیشه را جولانگاه خویشتن ساخت.
«نوامیس» از سرودههای رمانتیک بدینگونه یاد مینماید: «هنری است که همه چیز را بشیوه دلانگیزی شگفتآور میسازد، هنری که همه چیز را در فاصلههای دور قرارمیدهد بی آنکه از رنگ آشنا و دلفریب آنها بکاهد.»
رمانتیکها به رویاها و اندیشههای خود بیش از هر انگیزه طبیعی و غیر طبیعی دیگر پروا داشتند و آنچه میسرودند و مینوشتند جلوههایی از جهان ناشناخته و دور دست اندیشه و پندار بود. آنها برعکس کلاسیستها هرگز به خود نمیپرداختند، بلکه همواره بفرمان احساس و اندیشه گوش میسپردند.
خیالپردازان سده نوزده هیچگاه توده حود را آنگونه که بود نقاشی نمیکردند، بلکه آنچنان که میخواستند باشد مجسم میساختند، از این رو مکتب رمانتیسم در برابر رئالیسم جای میگیرد.
هنرمند رمانتیک توده خود را دشمن میدارد و چون از زندگی در اجتماع خویش گریزان است، به دامن خیالها و اندیشههای خویش پناه میبرد و به دورانهای باستانی ( به ویژه سدههای میانه ) و روزگار کودکی و سرزمین آرزو و تنهایی بازمیگردد.
از سوی دیگر جنبش رمانتیسم را باید فریاد خشم و اعتراض بر ضد بندگی انسان، کشاکشهای سرمایهداری، برگرداندن شهرها به اردوگاههای کارگری و بدبختی و سرانجام بر ضد صنعتگران سرمایهدار دانست، نمونه برجستهای از این فریادها را میتوان در شعرهای شیرین و بی پیرایه ویلیام وردزورث سراینده رمانتیک انگلیس جستجو کرد. از آنجا که بنیان رمانتیسم با ایدهآلیسم همآهنگی نزدیک و شناخته دارد. هنرمند رمانتیک زندگی و اجتماع را زائیده اندیشه میداند و برخلاف رئالیستها، دگرگونی و چگونگیهای توده را وابسته به دگرگونیهای اندیشه بشری میشمارد.
میتوان پیشوایان این مکتب را در فرانسه، استاندال، ویکتور هوگو، شاتوبریان و در انگلستان، وردزورث، لردبایرون و در آلمان گوته و در روسیه پوشکین و گوگول دانست.
دیباچه هوگو بر نمایشنامه «کرمول» خود در حقیقت مرامنامه جنبش رمانتیسم گردید و همو با عرضه شاهکار جاودان خود «بینوایان» رهبری این مکتب را از آن خویش ساخت.